۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

یه همچین حیوونی بودم من

راستش منم مثل خیلی های دیگه وقتی فهمیدم بابا و ننم چجوری کاشتنم حالم بد شد
چند روز بالا می آوردم
اما فرق من با بقیه این بود که چون فکر میکردم یه راز بزرگ رو فهمیدم که بقیه نمیدونن، از بابا و ننه ام واسه فاش نکردن این راز باج خواهی میکردم
اونا هم متسفانه باج میدادن
یه همچین حیوونی بودم من
گفتم در جریان باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.