۱۳۹۱ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

میز کنفرانس

هر بار که میرم اتاق رئیس یه کس شری از رو میزش بلند میکنم میارم اتاق خودم
امروز زنگ زد پایین که فقط میزم مونده، اونم بیا ببر پایین رو میز کنفرانس کارم رو انجام میدم

اینایی که

اینایی که سعی میکنن بو عرق رو با ادکلن مخفی کنن نهایتأ بو جوراب میده همه هکلشون

چنل

شرف آنکه حمام رفت به از آنکه حمام نرفت و چنل زد

چینی ها ریدن توش

خدا سره جنس دندون کم فروشی کرد
کمپلت قرار داد و داد به چینی ها ریدن توش

گرگ بلا بره ناقلا

الان شبکه نمایش زیر نویس کرد ساعت ۵ و ۲۰ دقه صبح گرگ بلا بره ناقلا پخش میکنه

بیتفاوتی خطرناکه

یه دوره ای از زندگی دیگه با چیزی خوشحال نمیشی با چیزی هم ناراحت نمیشی،
این حال ِ بیتفاوتی خطرناکه

اینو جو گیرا قاب کنن بزنن به دیوار خونشون

اونی که به کس شر یکی دیگه، درموردت قضاوت میکنه از اونی که کس شر گفته پشتت کس کش تره
اینو جو گیرا قاب کنن بزنن به دیوار خونشون

شهرداری منطقه 2

دیروز شاشم گرفت رفتم شاشیدم به شهرداری منطقه 2
یارو تو شهرداری پرسید امرتون؟
گفتم با شهردار کار دارم چپیدم تو توالت

۱۳۹۱ فروردین ۲۶, شنبه

میکلانژ

یکی نبود ، دو تا بود
در زمانهای خیلی دور خیلی نزدیک یه نقاشی بود که خیلی کارش درست بود یعنی اصن نادرستی تو کارش نبود البته منظورم فقط تو کار ِ نقاشیش بود وگرنه کلا آدم عنی بود.
نقاش قصه ما تو یوونتوس زندگی میکرد ، هر چند الان شهری به نام یوونتوس وجود نداره و فقط اسم تیمه فوتباله اما اون موقع ها خیلی هم وجود داشت ، بعدا ها یه سیل تخمی اومد شهر یوونتوس رفت زیر ِ آب موتوعسفانه ، با اینکه خیلی ها به واسطه اون سیل مهیب کلا مقطوع النسل شدن اما یه عده قبل سیل زرنگی کردن و به گا رفتند و بدین ترتیب خودشون و خوانواده محترمشون رو از سیل نجات دادند
این نقاش معروف ما خلاف بقیه نقاش های معروف، زمان قبل مرگش هم خیلی معروف و به نام بود و هر کس شری میکشید خیلی میلیان تومان به فروش میرفت.
یه روز مالدینی پادشاه شهر که هیچ ربطی به مالدینی فوتبالیست نداره یه سفارش به نقاش ما داد که بکشه
پسرِ نقاش ِ شهر ما هم چند سالی بود که به طور حرفه ای نقاشی میکرد ، بابا نقاش به پسرنقاش اعتماد میکنه و در نهایت حماقت و بلاهت میده پسرش این سفارش رو بکشه ، با اینکه این کار ِ پدر از سر کون گشادی بود و با اینکه تر پسرنقاش در نهایت میرینه به سفارش ِ پادشاه و اعتبار پدرنقاش خیلی بد جور به گا میره اما چون پسر فکر میکنه باباش بهش اعتماد کرده ، همین اعتماد ِ پدر سبب میشه پسر اعتماد به نفس پیدا کنه و به مراحل بالاترو حتی غول ِ آخر برسه
اسم بابانقاش نمیدونم چی بود اما اسم ِپسره میکل آنژ بود

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

چس ناله

این که نوشته غمگین و تراژدی یا فیلم غمگین یا ... حال آدم رو گاهی خوب میکنه و واسه آدم جذابیت داره اینه که غم بزرگه آدمای دیگه غم خود آدم رو ناچیز میکنه و تحملش رو آسون تر 

بالش

هیچ وقت از مخترع بالش به درستی قدردانی نشد با اینکه بدون برق میشه خوابید اما بدون بالش نمیشه

۱۳۹۱ فروردین ۱۵, سه‌شنبه