۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

خواب سین سو


دیشب خواب دیدم سین سو به شکل حیرت آوری بزرگ شده ،خیلی بزرگ یه کم از خودم کوچیکتر
اولش یه کم ترسیدیم ولی خوب سین سو بود بزرگ و کوچیک نداشت .هر چند کمی ظرافت و نرمیشو از دس داده بود ولی خوب جاش تو کارا کمک میکرد خرید میرفت ظرفا مامان و میشست، دیگه فقط یه خرس خالی نبود واسه خودش کسی شده بود تو خونه.
شبا پیش من میخوابید دیگه تو کمد نمیرفت ،هر چند جاشم نمیشد، خوابیدن کنارش سخت شده بود ولی خوب چاره ای هم نبود
ولی مشکل از اونجا شروع شد که کم کم از ما گنده تر شد دیگه سین سو نبود کم حرف میزد ولی وقتی حرف میزد آتیشت میزد کاریشم نمیشد کرد گنده تر از ما بود
یه شب به من گفت بد نیست بری یه مدت تو کمد بخوابیا اینجوری جفتمون راحت میخوابیم ،من تو کمد نرفتم ولی اومدم رو کاناپه تو هال خوابیدم
صبح که از خواب پا شدم قبل هر کاری رفتم سین سو رو از تو کمد در آوردم گذاشتمش رو تخت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.